نامه یکم
بابای شب های پر التهاب تنهایی ام ،بیا عزیز دلم . تابه کی پشت این درها چشم انتظار بمانم؟ آقا تا به کی مدام به این دل وعده بدهم؟به خطر تو، مگر نگفتند یک جمعه می آیی.؟
می ترسم،میترسم از جفا ها از این نامردمی ها از این عادت ها میترسم به نبودنت روزی جامه ی عادت بپوشانم
ای نقطهی آمال و آرزو های کودکی ام ای مسافر دیار جمعه بیا سر قرار جمعه.
بیا مهدی من. ای پاسبان شبهای تنهایی من . بیا امیدم ای امیدجاویدم ای نور و نویدم .
بی تو زندگی بیهوده است بی تو همه چیز دلتنگ کننده است فقط آرزوی من تویی مهدی جان .
بی تو چه شب ها دل در غربت گذشت لحظه ها و روزگارم به ندرت گذشت.
بیا تا واژه ی زیبای انتظار را با تمام تلخی اش به کاممان شیرین گردانی.
راثی دبیرستان قم
نظرات شما عزیزان: